ادبیات
استاد حسین بهزاد
فرزند
فضل الله اصفهانی در سال 1273 شمسی متولد شد.
پدرش فضل الله اصفهانی قلمدان ساز و نقاش آبرنگ بسیار ماهر و زبردستی بود.
حسین بهزاد از سن هفت سالگی و به امر پدر در کارگاه
قلمدان سازی ملا علی قلمدان ساز به کار مشغول شد...
پس
از چندی استاد و پدرش هر دو به مرض وبا درگذشتند و حسین بهزاد دوران کودکی و
نوجوانی سخت و طاقت فرسایی را پشت سر گذاشت.
فقر اقتصادی توأم با فشارهای زایدالوصف ناپدری اش
زندگی را سخت به کام او تلخ می کرد.
آنچه بود پس از مرگ استاد، نخست به شاگردی میرزا حسن
پیکرنگار گمارده شد و با توسعه کمی و کیفی کار استاد،حسین بهزاد نیز که در فراگیری مینیاتور استعداد قابل توجهی از خود نشان داده بود، خیلی زود به شهرت رسید و بسیاری
از آثار مینیاتوری
سفارش شده به کارگاه میرزا حسن را بهزاد ساخته و پرداخته می کرد.
حسین بهزاد به ویژه در کپیه کردن از آثار مینیاتوری
قدیم که سخت مورد توجه اروپاییان و دلالان ایرانی بود، استعداد و توانایی بسیار
زیادی از خود نشان داد.
حسین بهزاد از سن 18 سالگی کارگاه مینیاتوری
مستقلی دایر کرده به سرعت کار او با استقبال فراوان روبه رو شد.او به ویژه آثار
کمال الدین بهزاد و رضا عباسی از مینیاتوریست
های صاحب نام و درجه اول دوران صفویه را با استادی تمام کپیه می کرد.حسین بهزاد
برای مطالعه در آثار نقاشی جدید و قدیم هنرمندان اروپایی، بارها از اروپا دیدن کرد
و آثار و مینیاتورهای
او در چندین نمایشگاه هنری ایران، اروپا و آمریکا به نمایش گذاشته شد و با استقبال
فراوان روبرو شد. از حسین بهزاد که
سالها کارمند فنی اداره کل باستانشناسی و استاد مینیاتور هنرستان هنرهای زیبای تهران بود، تابلوهای مینیاتوری
نفیس و بسیار ارزنده و گرانبهایی به یادگار مانده است که برخی از آنها عبارتند از:
ایوان مدائن، فردوسی و قهرمانان شاهنامه، ابن سینا بر بالین بیمار عشق (در 2
تابلوی مختلف)، صاحبان طلای سیاه، حافظ شیراز، نیمه شب حافظ، شب حافظ، اندیشه حکیم
ابوعلی سینا، پند خیام ( در دو تابلوی مختلف)، دختر رز (در سه تابلوی مختلف)،
خیال، دو دلداده، موسی و شبان، خواب خوش، بهرام و گل اندام، نگاه، بهار و جوانی،
آفرینش از نظر خیام، ناز، قیام کاوه آهنگر، اسرار ازل، عصیان، خسرو و پرویز، در
جستجوی انسان تابلوی نیم تمام، بهشت و دوزخ، طنازی و خیام.استاد حسین بهزاد نقاش و مینیاتوریست
نام آور کشور در 21 مهر 1347 درگذشت.
قیصر امینپور متولد دوم اردیبهشت 1338 دزفول است .وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در گتوند و دزفول به پایان برد سپس به تهران آمد و دکترای خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران در سال 1376اخذ کرد. وی فعالیت هنری خود را از حوزه اندیشه و هنر اسلامی در سال 1358 آغاز کرد .
در سال 1367 سردبیر مجله سروش نوجوان شدو از همین سال تاکنون در دانشگاه الزهرا و دانشگاه تهران به تدریس اشتغال دارد. در سال 1382 نیز به عنوان عضو فرهنگستان ادب و زبان فارسی انتخاب شد.
اولین مجموعه شعرش را با عنوان "تنفس صبح" که بخش عمده آن غزل بود و حدود بیست قطعه شعر آزاد؛ از سوى انتشارات حوزه هنرى در سال 63 منتشر کرد و در همین سال دومین مجموعه شعرش "در کوچه آفتاب" را در قطع پالتویى توسط انتشارات حوزه هنرى وابسته به سازمان تبلیغات اسلامى به بازار فرستاد.
در سال 1365 "منظومه ظهر روز دهم" توسط انتشارات برگ وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به بازار مىآید که شاعر در این منظومه 28 صفحهاى ظهر عاشورا، غوغاى کربلا و تنهایى عشق را به عنوان جوهره سروده بلندش در نظر مىگیرد. سال 69 برگزیده دو دفتر تنفس صبح و در کوچه آفتاب با عنوان »گزیده دو دفتر شعر« از سوى انتشارات سروش از وى منتشر مىشود. »"آینه هاى ناگهان" تحول کیفى و کمى امینپور را بازتاب مىدهد؛
در این مرحله امینپور به درک روشنترى از شعر و ادبیات مىرسد. اشعار این دفتر نشان از تفکر و اندیشهاى مىدهد که در ساختارى نو عرضه مىشود. آینه هاى ناگهان، امینپور را به عنوان شاعرى تأثیرگذار در طیف هنرمندان پیشرو انقلاب تثبیت مىکند و از آن سو نیز موجودیت شاعرى از نسل جدید به رسمیت شناخته مىشود.در اواسط دهه هفتاد دومین دفتر از اشعار امینپور با عنوان "آینه هاى ناگهان 2"منتشر مىشود که حاوى اشعارى است که بعدها در کتابهاى درسى به عنوان نمونه هایى از شعرهاى موفق نسل انقلاب مىآید.در همین دوران است که برخى از اشعار وى همراه با موسیقى تبدیل به ترانه هایى مىشود که زمزمه لبهاى پیر و جوان مىگردد. پس از تثبیت و اشتهار، ناشران معتبر بخش خصوصى علاقه خود را به چاپ اشعار امینپور نشان مىدهند و در اولین گام، انتشارات مروارید گزینه اشعار او را در کنار گزینه اشعار شاملو، فروغ، نیما و... به دست چاپ مىسپارد که در سال 78 به بازار مىآید.
"گلها همه آفتابگردانند" جدیدترین کتاب امینپور نیز در سال 81 از سوى انتشارات مروارید منتشر شد که به چاپهاى متعدد رسید و با استقبال خوبى روبهرو شد.دکتر قیصر امین پور در سال 1382 علی رغم تمایلش از سردبیری سروش نوجوان استعفا داد ،
ویژگی سخن
قیصر امین پور پیش از آنکه به عنوان شاعر کودک و نوجوان به شمار آید در جامعه ادبی امروز به خاطر ویژگی های شعری اش شناخته شده است و شعرهای عمومی اش بیشتر از شعرهای کودکانه و نوجوانانه اش بر سر زبانهاست.
ابونصرفارابی
در سال 250 در وسیج نزدیک فاراب ترکستان به دنیا آمده و پدرش نیز از نیروهای لشکری به شمار میامده وی در جوانی ذوق تحقیق و فراگیری فلسفه داشته و در طلب استاد و راهنما از این دارالعلم به آن دارالعم رهسپار بوده و کاری حز مطالعه و مقصدی جز علم نداشته .
گویند که فارابی در حدود چهل سالگی به بغداد رهسپار شده و در این زمان از علم صرف و نحو وفقه و حدیث بهره ها داشته ولی در منطق و فلسفه مطالعات چنانی نداشته است . هنگامی که به بغداد رسید از زبان عربی چیز زیادی نمیدانست پس نزد ابن السراج به خواندن علم نحو پرداخت و در مقابل به او منطق آموخت
. فارابی مردی زاهد بود و در کسوت درویشان زندگی میکرد و جز به تحقیق و تالیف به چیز دیگری رغبت و علاقه ای نداشت وی ده سال آخر عمر خویش را در حلب و دمشق سپری کرد و در سال 329 دفات یافت وی را باعزت و احترام در دمشق دفن کردند .
کار بزرگی را که کندی آغاز کرده بود فارابی با متانت و قدوت ادامه داد او زبان عربی را با فلسفه آشنا کرد . فلسفه ای که از یونانی به زبان ای عربی و سریانی نقل شده بود با این زبان ها انس نداشتاگر فارابی جز اینکه به زبان عربی فلسفه آموخته کاری نکرده بود قام معلمی او در عالم اسلام محروز بود .
مقام فارابی در تاریخ فلسفه
فارابی در صدر دورانی از تاریخ و فرهنگ اسلامی قرار دارد که از جهاتی میتوان آن را دوره تجدید حیات علم و فلسفه خواند و بی مناسبت نیست که او را معلم ثانی خوانده اند . او در حقیقت مجدد فلسفه و موسس فلسفه اسلامی است فلسفه ای که در عالم اسلام گسترش پیدا کرد و تاریخ ان از زمان فارابی تا کنون ادامه دارد.
موضوع فلسفه از نظر فارابی « وجود من حیث هو وجود » یا مطلق وجود است . ارسطو گفته بود که موضوع فلسفه اولی مطلق وجود است و فارابی توجه خاصی به ارسطو و آثار وی داشته است فلسفه مجموعه نظر ها و آرای موفق و مخالف نیست همچنین از شاگردان ارسطو آموخته بود که فلسفه تشبه بالاله است یعنی آگاهی به نظام موجودات و ترتیب قوا و چگونگی حدود افعال .
در نظر فارابی فیلسوف ریس مدینه است و چنان که خداوند عالم را اداره میکند فیلسوف هم امور مدینه را نظم میبخشد از این بیان استنباط میشود که فارابی به فلسفه سیاسی توجه بیشتری داشته است .فارابی هرگز نمیخواسته سیاست را با فلسفه توجیه کند او سیاست را از فلسفه به نحو منطقی نیز استنتاج نکرده است و فلسفه صورت قوام مدینه است و با آن در آن نیست میان اجزا مدینه و اهل آن نسبت مدینه با عالم طبیعت و یا مبدا عوالم بیان میشود. علاوه بر این فلسفه عین آرای اهل مدینه فاضله است که در وجود رئیس مدینه تحقق پیدا کرده است
آذر اندامی
در سال ۱۳۰۵ در کوی ساغرسازان رشت متولد شد. او فرزند چهارم و تنها دختر خانواده اش بود. دوران ابتدایی را در دبستان بانوان زادگاهش پس از یک سال جهش تحصیلی به پایان رساند و از آنجا که بیشترین بار مسئولیت خانواده بر دوش مادرش بود، آذر با شروع به تدریس خصوصی، دوزندگی و سوزن دوزی به مادرش کمک می کرد و در کنار آن به تحصیل ادامه می داد.پس از آن که سال نهم آموزش همگانی را در دبیرستان فروغ رشت به پایان رساند، به دلیل علاقه ای که به تدریس داشت، به دانشسرای مقدماتی رشت رفت و در سال ۱۳۲۴ از آن جا فارغ التحصیل شد. آذر اندامی یک سال بطور رایگان در دبستان های رشت تدریس کرد و سال بعد وقتی به سن قانونی رسید، به استخدام آموزش و پرورش درآمد.استعداد و پشتکاری که در او وجود داشت باعث شد تا در کنار تدریس به تحصیل پرداخته و چهار سال بعد دیپلم اش را بگیرد و دو سال بعد در رشته پزشکی روی صندلی دانشگاه تهران بنشیند.آذر پس از این موفقیت برای گذران زندگی در یکی از مدارس جنوب شهر تهران معلمی می کرد. سال ۱۳۳۷ وقتی رشته پزشکی را به پایان رساند، تخصص زنان را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد و در همان سال بود که وارد سازمان حمایت از مادران شد. آذر اندامی وقتی تخصصش را در رشته زنان گرفت، به استخدام وزارت بهداشت درآمده و در انستیتو پاستور شروع به کار کرد. در همین زمان بود که او در زمینه باکتری شناسی عفونت های بیمارستانی دست به پژوهش زد و نتیجه آن در مجلات معتبر پزشکی منتشر شد.پس از آن بود که وبا در ایران قربانیان زیادی گرفت. در آن زمان که عده زیادی با مرگ دست و پنجه نرم می کردند، دکتر آذر اندامی با واکسن های مرغوب نه تنها به کمک هموطنانش شتافت، بلکه علاوه بر تأمین نیاز کشور آن را به کشورهای همسایه نیز روانه کرد. به پاس این خدمت بزرگ بود که دکتر اندامی به معاونت بخش میکرب شناسی و پس از آن به ریاست بخش وبا و دیفتری منصوب شد و به پاس تلاش های علمی اش نشان علمی به او اعطا شد.وقتی بورس انستیتو به او تعلق گرفت، دکتر اندامی راهی پاریس شد و در سال ۱۳۴۶ با در دست داشتن گواهینامه میکرب شناسی به وطن بازگشت. سال ۱۳۵۳ پس از گذراندن دوره تخصصی آزمایشگاه بالینی در دانشگاه تهران، دانش نامه تخصصی علوم بالینی را اخذ کرد. آزمایش ها و بیماری ها حکایت از وجود تومور مغزی در او بود. در حالی که در سال ۶۳ تلاش ها برای درمان او در خارج از کشور آغاز شده بود، او ۲۸ مرداد ماه بر اثر آمبولی شش ها درگذشت.
ملک الشعرا بهار
محمد تقی، پسر محمد کاظم صبوری، ملک الشعرای آستان قدس رضوی است و در سال 1304 هـ
ق. در مشهد به دنیا آمده است.
پس از مرگ پدر بهار، به فرمان مظفرالدین شاه لقب ملک الشعرایی
به پسر واگذار گردید.
محمدتقی تخلص خود را نیز از "بهار شیروانی"، یکی از
شاعران عهد ناصرالدین شاه گرفت.
"بهار"
در دوره استبداد صغیر در خراسان به چاپ روزنامه
خراسان پرداخت و بعد از فرار محمدعلی شاه که در همه شهرها جشن برپا شد، اشعاری
سرود که در جشنهای ملی مشهد خوانده می شد.
او در سال 1328 هـ.ق در مشهد به انتشار روزنامه
"نوبهار" پرداخت که به علت حملات تند بر ضد فشار روسها و دخالت آنان در
سیاست داخلی کشور اهمیت خاصی داشت و پس از یک سال انتشار توقیف شد. بهار سپس
روزنامه ای به نام "تازه بهار" را چاپ کرد که آن هم توقیف شد و بهار به
تهران تبعید گردید.
اشعار آغاز جوانی بهار، که ملک الشهرای آستان قدس رضوی بود،
بیشتر زمینه های مدح داشت، مانند: مدح امام هشتم ، مدح حضرت ختمی مرتبت، مدح
مظفرالدین شاه . . . و بهار در آن اشعار از استادان قدیم شعر فارسی پیروی می کرد.بعد
از مشروطیت و ورود به جرگه آزادی خواهان او شعر خود را وقف آزادی کرد. اشعار
"بهار" در این دوره پرشور و صمیمی است او با سیاستهای استعماری به پیکار
برمی خیزد. او
با تصویر اوضاع و احوال زمان خود، مردم را به شرکت امور سیاسی و اجتماعی فرا می
خواند.بعد از شهریور ماه
1320 هـ. ش مدتی به وزارت فرهنگ منصوب شد و وزارت او چند ماهی بیش نپایید. بهار در
دوره پانزدهم هم به نمایندگی مجلس انتخاب شد و به مجلس رفت اما به سبب مبتلا شدن
به بیماری سل برای معالجه به سوییس سفر کرد. او پس از معالجه در 1328 هـ.ش به ایران بازگشت و در اول
اردیبهشت ماه 1330 هـ.ش درگذشت.
زکریا رازی
نام وی محمد و نام پدرش زکریا و کنیهاش ابوبکر است. مورخان شرقی در کتابهایشان او را محمد بن زکریای رازی خواندهاند، اما اروپائیان و مورخان غربی از او به نامهای رازس و رازی در کتابهای خود یاد کردهاند. به گفته ابوریحان بیرونی وی در شعبان سال ۲۵۱ هجری (۸۶۵ میلادی) در ری متولد شده و دوران کودکی و نوجوانی و جوانیاش دراین شهر گذشت. چنین شهرت دارد که در جوانی عود مینواخته و گاهی شعر میسروده است. بعدها به کار زرگری مشغول شد و پس از آن به کیمیاگری روی آورد، وی در سنین بالا علم طب را آموخت. بیرونی معتقد است او در ابتدا به کیمیا اشتغال داشته و پس از آنکه در این راه چشمش در اثر کار زیاد با مواد تند و تیز بو آسیب دید، برای درمان چشم به پزشکی روی آورد. . در کتابهای مورخان اسلامی آمدهاست که رازی طب را در بیمارستان بغداد آموختهاست، در آن زمان بغداد مرکز بزرگ علمی دوران و جانشین دانشگاه جندی شاپور بودهاست و رازی برای آموختن علم به بغداد سفر کرد و مدتی نامعلوم در آنجا اقامت گزید و به تحصیل علم پرداخت و سپس ریاست بیمارستان معتضدی را برعهده گرفت. پس از مرگ معتضد خلیفه عباسی به ری بازگشت و عهدهدار ریاست بیمارستان ری شد و تا پایان عمر در این شهر به درمان بیماران مشغول بود. رازی در آخر عمرش نابینا شد، درباره علت نابینا شدن او روایتهای مختلفی وجود دارد، بیرونی سبب کوری رازی را کار مداوم با مواد شیمیایی چون بخار جیوه میداند.
جلال الدین محمد، معروف به مولانا، 800 سال پیش درچنین روزهایی درشهربلخ به دنیاآمد. هنوزخیلی کوچک بودکه به خانواده اش به شهرسمرقندرفت. امادراین شهرهم زیادنماند. وقتی 13 ساله بود، به همراه خانواده اش از این شهر بیرون آمد و به حج رفت. در این زمان یکی از اعضای خاندان سلجوقی که مردی فرهنگ دوست بود.در ترکیه ی امروزی حکومت می کرد. در آن وقت به این سرزمین روم می گفتند. آن ها به روم رفتند و در یکی از شهرهای آن به اسم قونیه ماندگار شدند. مولانا مردی دانشمند بود و شاگردان زیادی هم داشت و گاهی شعر می گفت. یک روز با مردی به نام شمس تبریزی آشنا شد شمس تأثیر زیادی بر مولانا گذاشت و ناگهان ناپدید شدو مولانا که دوست عزیز خود را از دست داده بود. پس از آن، شعر هایش را به نام شمس می سرود. به همین دلیل به دیوان مولانا دیوان شمس نیز گفته می شود.شعرهای این دیوان 35 هزار بیت است. مولانا اثرمشهور دیگری هم دارد که به مثنوی مشهور است وآن را در آخر عمر خود سروده است. این کتاب یکی از بزرگترین آثار ارزشمند زبان فارسی در جهان است. مولانا در این کتاب اندیشه های خود را در قالب قصه و حکایت بیان کرده است. مثنوی درحدود 26هزار بیت است. یکی دیگر از آثار معروف او فیه ما فیه است که شباهت های بسیاری به مثنوی دارد. مولاناروز 26آذرسال672هجری قمری در68سالگی درگذشت.
جعفر ابراهیمی در سال 1330ش در یکی از روستاهای شهرستان اردبیل به دنیا آمد
.میل و کشش او به داستاننویسی و ادبیات کودکان موجب شد که در سال 1360ش. بنا به
درخواست کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از وزارت دارایی به آن کانون منتقل
شود و هم اکنون در همین مرکز به ارائة خدمات فرهنگی اشتغال دارد.
کتاب "یک سنگ و یک دوست " تالیف جعفر ابراهیمی ، در
دوره هفتم کتاب سال جمهوری اسلامی ایران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به
عنوان کتاب سال برگزیده شد.
تحصیلات رسمی و حرفه ای : جعفر
ابراهیمی تحصیلات مقدماتی خود را در تهران به پایان رسانده است.
مشاغل و سمتهای مورد تصدی : جعفر
ابراهیمی پس از انجام خدمت سربازی به استخدام وزارت دارائی درآمد. امّا میل و کشش
او به داستاننویسی و ادبیات کودکان موجب شد که در سال 1360ش. بنا به درخواست
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به آن کانون منتقل شود و هم اکنون در همین
مرکز به ارائة خدمات فرهنگی اشتغال دارد.
جوائز و نشانها : کتاب
"یک سنگ و یک دوست " تالیف جعفر ابراهیمی ، در دوره هفتم کتاب سال
جمهوری اسلامی ایران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان کتاب سال برگزیده
شد.
شاعر، نازک خیال کودکان را گاه در «باران» و گاه در «گنجشک»
گاه در «گیسوان سبز» یا که در «بقچۀ گلدار» به مدد تصویرگران به روی کاغذ آورده
است.کتابهای «آب مثل سلام»، «آواز پوپک» ، «قالی رنگین کمان» و «لبخند شبنمها»
توانسته اند توأماً امتیاز بهترین کتاب سال کودکان ( در دوره دوازدهم کتاب سال )در
بخش شعر را به خود اختصاص بدهند.
چگونگی عرضه آثار : سالهاست
که کودکان سرزمین ما، با سروده های جعفر ابراهیمی که همگون با روح لطیف آنهاست
آشنایند.
کودکان این بار شاهد اشعاری چند از این شاعر، در چهار کتاب:
آب، مثل سلام؛ آواز پوپک؛ قالی رنگین کمان و لبخند شبنمها هستند که برای گروههای
سنی «ج» و «د» مناسب می باشد
آثار :
آب مثل سلام
آواز پوپک
دوستی کلاغ و کبوتر
شکوفههای شعر
محمد بن حسن جهرودی طوسی مشهور به خواجه نصیر الدین طوسی در تاریخ ۱۵ جمادی الاول سال ۵۹۸ هجری قمری در طوس ولادت یافته است. او به تحصیل دانش علاقه زیادی داشت و از دوران جوانی در علوم ریاضی و نجوم و حکمت سرآمد شد و از دانشمندان معروف زمان خود گردید. طوسی یکی از سرشناس ترین و با نفوذترین چهره های تاریخ اسلامی است.علوم دینی و علوم عملی را زیر نظر پدرش و منطق و حکمت را نزد خالویش بابا افضل ایوبی کاشانی آموخت. تحصیلاتش را در نیشابور به اتمام رسانید و در آنجا به عنوان دانشمندی برجسته شهرت یافت. خواجه نصیر الدین طوسی را دسته ای از دانشوران خاتم فلاسفه و گروهی او را عقل حادی عشر (یازدهم) نام نهاده اند. علامه حلی که یکی از شاگردان خواجه نصیر الدین طوسی می باشد درباره استادش چنین می نویسد: خواجه نصیر الدین طوسی افضل عصر ما بود و از علوم عقلیه و نقلیه مصنفات بسیار داشت. او اشرف کسانی است که ما آنها را درک کرده ایم. خدا نورانی کند ضریح او را.در خدمت او الهیات، شفای ابن سینا و تذکره ای در هیئت را که از تألیفات خود آن بزرگوار است قرائت کردم. پس او را اجل مختوم دریافت و خدای روح او را مقدس کناد. نصیرالدین زمانی پیش از سال ۶۱۱ در مقابل پیشروی مغولان به یکی از قلعه های ناصرالدین محتشم فرمانروای اسماعیلی پناه برد. این کار به وی امکان داد که برخی از آثار مهم اخلاقی، منطقی، فلسفی و ریاضی خود از جمله مشهورترین کتابش «اخلاق ناصری» را به رشته تحریر درآورد. وقتی که هولاکو به فرمانروایی اسماعیلیان در سال ۶۳۵ پایان داد طوسی را در خدمت خود نگاه داشت و به او اجازه داد که رصدخانه بزرگی در مراغه احداث کند که شروع آن از سال ۶۳۸ بود. برای کمک به رصد خانه علاوه کمکهای مالی دولت اوقاف سراسر کشور نیز در اختیار خواجه گذارده شده بود که از عشر (یک دهم) آن جهت امر رصدخانه و خرید وسایل و اسباب و آلات و کتب استفاده می نمود در نزدیکی رصد خانه کتابخانه بزرگی ساخته شده بود که در حدود چهارصد هزار جلد کتب نفیس جهت استفاده دانشمندان و فضلا قرار داده بود که از بغداد و شام و بیروت و الجزیره بدست آورده بودند در جوار رصدخانه یک سرای عالی برای خواجه و جماعت منجمین ساخته بودند و مدرسه علمیه ای جهت استفاده طلاب دانشجویان.این کارها مدت ۱۳ سال به طول انجامید تا اینکه ایلخان هلاکوی مغولی در سال ۶۶۳ درگذشت. لیکن خواجه تا آخرین دقایق عمر خود اجازه نداد که خللی در کار آنجا رخ دهد و کوشش بسیار نمود که آن رصد خانه و کتابخانه از بین نرود.قسمت اعظم ۱۵۰ رساله و نامه های طوسی به زبان عربی نوشته شده است در سال ۶۷۲ هجری قمری نصیر الدین طوسی با جمعی از شاگردان خود به بغداد رفت که بقایای کتابهای تاراج رفته را جمع آوری و به مراغه بازگرداند اما اجل مهلتش نداد و در تاریخ ۱۸ ذی الحجه سال ۶۷۲ هجری قمری در کاظمین نزدیک بغداد دار فانی را وداع گفت. نصیر الدین طوسی ستاره درخشانی بود که در افق تاریک مغول درخشید و در هر شهری که پاگذارد آنجا را به نور حکمت و دانش و اخلاق روشن ساخت و در آن دوره تاریک وجود چنین دانشمندی مایه اعجاب و اعجاز بود.
خواجه نظام الملک
خواجه نظامالملک توسی در سال 408 هجری در شهر طوس خراسان دیده به جهان گشود. شغل پدرش علی ابن اسحاق، دهقانی بوده و از یاران محمود سبک تکین به شمار میآمد. خواجه نظامالملک نیز در کودکی به همراه پدر به دهقانی پرداخت و در همان زمان، نزد وی قرآن را ختم کرد و پس از آن پدرش وی را به کسب علم و دانش و آموختن لغت و نحو واداشت. وی دارای همتی بالا بود و به ایران عشق میورزید و همواره به دنبال راهی برای رشد میهن و ساختن مدارسی بود که علم را دوباره برای هم وطنهایش رونق بخشد. خواجه در سنین نوجوانی به خدمت ابوعلی ابن شاذان، وزیر آلب ارسلان در آمد و به عنوان کاتب نزد وی خدمت میکرد. ابن شاذان به هنگام وفاتش وی را وصیت کرد که به خدمت سلطان آلب ارسلان درآید و او نیز چنین کرد. آلب ارسلان خواجه را به عنوان وزیر خویش برگزید و او را پدری دلسوز و مهربان میپنداشت و هیچ امری را بدون مشورت وی انجام نمیداد و خلاف امر وی را نمیپسندید؛ پس از اینکه آلب ارسلان لحظات آخر عمرش را سپری میکرد، فرزندش ملکشاه وصیت کرد که در ادارهی امور حکومتی از رأی خواجه، سرپیچی نکند و او را پدری دلسوز و مهربان بداند و ملکشاه نیز پذیرفت و او را در سمت وزارت باقی نگاه داشت. خواجهنظام الملک در عهد وزارت خود خدمات فرهنگی بسیار عظیمی را انجام داد که بدون تردید میتوان گفت که در طول تاریخ سابقه نداشته است. او به ایجاد و تأسیس مدارس پرداخت که در تاریخ به نام وی و به مدارس نظامیه مشهورند. همان مدارس هستند که سرمشق دانشگاهها شدند و مهمترین آنها عبارتند از: نظامیههای بغداد، موصل، نیشابور، بلخ، هرات، مرو، آمل، گرگان، بصره، شیراز و اصفهان. نهضتی که نظامالملک با ساختن نظامیههای متعدد به وجود آورد، به زودی و با سرعت شگفتآوری از طرف تمامی نقاط ایران و بسیاری دیگر از بلاد کشورهای اسلامی دنبال شد، به طوری که در قرنهای پنجم و ششم هجری هیچ شهری نبود که در آن مدارس متعدد وجود نداشته باشد. روز پنجشنبه موافق با دهم رمضان سال 485 هجری قمری خواجه به نزدیکی نهاوند رسیدند. در آنجا سلطان و خواجه و همراهان جهت افطار اطراق کردند و نیازمندان برای رفع نیازهایشان به خدمت وی آمدند. زمانی که خواجه از افطار فارغ شد، شخص باطنی در لباس صوفی خود را به خواجه نزدیک کرد و خود را محتاج و نیازمند معرفی کرد.خواجه نظامالملک هم از روی مردم دوستی و دلسوزیاش باب سخن با وی را گشود که ناگهان دستان پلیدی از آستین باطنیان سر برآورد و با خنجری قلب شیر مرد تاریخ ایران را درید؛ اما پس از فرار، پای قاتل به طناب خیمهای گیر کرد و به زمین افتاد و او را دستگیر کردند. اما خواجه فرمود: قاتل مرا رها کنید زیرا من او را بخشیدم. ملک شاه پادشاه ایران پس از شنیدن خبر بر بالین خواجه حاضر گشت اما خواجه در آخرین لحظات عمر بود و خیلی زود روح از تنش پر کشید. هنگامی که خبر وفات خواجه منتشر شد، حزن و اندوه سراسر ایران را فرا گرفت و غم و عزاداری مردم، ماهها به طول انجامید.
ابوالقاسم فردوسی
حکیمابوالقاسم فردوسی درسال 329 هجری در «طبران» طوس به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود که ثروت و موقعیت قابل توجهی داشت. فردوسی در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش به دست می آورد، به کسی محتاج نبود؛ اما بتدریج، آن اموال را از دست داد و به تهیدستی گرفتار شد. وی از همان زمان که به کسب علم و دانش می پرداخت، به خواندن داستان هم علاقه مند شد و به تاریخ و لاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید. همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر انداخت تا شاهنامه را به نظم در آورد. چنان که از گفته خود و بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده و پس از یافتن نسخه اصلی ستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرده ست. فردوسی در سال 370 یا 371، به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار، هم خود او ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم برخی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند، او را یاری می کردند. ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالها، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود، دچار فقر و تنگدستی شد. فردوسی نیز مانند بابک سعی در بازگشت آیین زرتشت و زبان ارسی به ایران داشت. با این تفاوت که فردوسی قصد داشت با قلمش به مردم یادآوری کند که چه بودند و حال چه شدند. او توانست با قلم و سرشت زیبای خود، زبان پارسی را به مردم بازگرداند، اما به دلیل برخی از شعرهایش، مورد خشم خلیفه وقت قرار گرفت. فردوسی و بابک تلاش بسیاری کردند تا به ایرانیان، هویت راستین شان را یادآور شوند. فردوسی تا حدودی موفق بود و توانست با شاهنامه، زبان پارسی را به ایران زمین بازگرداند، ولی نتوانست به هدفش برسد. بر خلاف آنچه که مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را تنها به دلیل علاقه شخصی و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار، بتدریج ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاه بزرگی درآورد و با این تصور که سلطان محمود، قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت. اما سلطان محمود که بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی، به اشعار ستایش آمیز شاعران علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود، تشویق نکرد. علت اینکه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. برخی گفته اند که به سبب بدگویی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی دینی متهم شد. در حقیقت، ایمان فردوسی به شیعه- که سلطان محمود آن را قبول نداشت- هم به این موضوع اضافه شد و از این رو، سلطان به او بی اعتنایی کرد. برخی از شاعران دربار سلطان محمودنسبت به فردوسی حسادت ورزیده و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران رادر نظر سلطان محمود، پست و ناچیز جلوه داده بودند. به هر حال، سلطان محمود، شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یادکرد. سرانجام در زادگاه خود «طوس» درگذشت.
سعدی
سعدی در شیراز زاده شد.[۲]وی کودکی بیش نبود که پدرش در گذشت. در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب میرفت و مقدمات دانش را میآموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و به ویژه حمله سلطان غیاثالدین، برادر جلال الدین خوارزمشاه به شیراز (سال ۶۲۷) سعدی راکه هوایی جز به دست آوردن دانش در سر نداشت برآن داشت شیراز را ترک نماید.[۳] سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزههای امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» مینامد). نکته در خور توجه، رفاه دانشمندان در این زمانه، بود. خواجه نظام الملک طوسی، نخستین کسی بود که مستمری ثابت و مشخصی برای مدرسین و طلاب مدارس نظامیه، تنظیم نمود. این امر، موجب شد تا اهل دانش، به لحاظ اجتماعی و اقتصادی، از جایگاه ویژه و امنیت خاطر فراوانی بهرهمند شوند.[۴]
غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهابالدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت. این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت. معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (سال درگذشت ۶۳۶) بودهاست که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد. پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثار خود اشاره کردهاست. در این که سعدی از چه سرزمینهایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمیتوان بسنده کرد و به نظر میرسد که بعضی از این سفرها داستانپردازی باشد (موحد ۱۳۷۴، ص ۵۸)، زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کردهاست و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده باشد.
سعدی در حدود ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی(۶۲۳-۶۵۸) بود که برای جلوگیری از هجوممغولان به فارس به آنان خراج میداد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دم تیغ تاتار جان سالم بدر برده بودند. در دوران وی سعدی مقامی ارجمند در دربار به دست آورده بود.