علی اکبر شیرودی
سرلشکر خلبان علیاکبر قربان شیرودی یا علیاکبر شیرودی (زادهٔ دی ۱۳۳۴ در بالاشیرود تنکابن - درگذشتهٔ ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ در بازیدراز دشت ذهاب) خلبان جنگی ایرانی بود.[۱][۲]
زندگینامه
هنگامی که علیاکبر کودک بود، پدرش تحت تأثیر خوابی که دیده بود به تعلیم قرآن او توجه کرد. در دوران دبستان نیز نهتنها از نظر جسمی جثهای درشت داشت، بلکه از نظر هوش و استعداد نیز از بسیاری از همسالان خود برتر بود. بعد از اتمام دورهٔ ابتدایی و کسب رتبهٔ شاگرداولی، به دلیل نبودِ دبیرستان در روستای بالاشیرود، در دبیرستان شیرود در ششکیلومتری محل سکونتش ادامه تحصیل داد. وی که از مشکلات مالی خانواده آگاه بود، از طریق کارگری و کشاورزی به پدرش کمک میکرد.
جوانی
علیاکبر قربان شیرودی در سال آخر دبیرستان جهت یافتن کار به تهران رفت و در کنار کار به ادامه تحصیل پرداخت. در سال ۱۳۵۰ با افکار و مبارزات آیتالله خمینی آشنا شد و شروع به مطالعهٔ معارف و کتابهای ادیان مختلف، همچنین کتب فلسفی و سیاسی از جمله نوشتههای مرتضی مطهری کرد.
خلبانی
علیاکبر قربان شیرودی، در سال ۱۳۵۱ وارد دورهٔ مقدماتی خلبانی شد و پس از مدتی برای گذراندن دورهٔ کامل به پادگان هوانیروز اصفهان منتقل شد. با اتمام دورهٔ خلبان بالگرد کبری به این موضوع پی برد که نفوذ آمریکاییها در ارتش و فرهنگ کشور بیش از آن است که تصور میشد. وی پس از پایان دورهٔ خلبانی بهعنوان خلبان به استخدام ارتش درآمد و به پادگان هوانیروز کرمانشاه منتقل شد. در این ایام با احمد کشوری، که از همشهریانش نیز بود، آشنا شد.
انقلاب اسلامی و جنگ
در بیطرفی این مقاله اختلافنظر وجود دارد. گفتگوی مربوطه ممکن است در صفحهٔ بحث. لطفاً تا پایان حل مناقشه این برچسب را برندارید.
وی در دوران مبارزات انقلاب، اعلامیههای آیتالله خمینی را در کرمانشاه پخش میکرد و در آستانهٔ پیروزی انقلاب همراه با حجتالاسلام آل طاهر مسئولیت حفاظت از کرمانشاه بهویژه رادیو و تلویزیون و ادارات مهم دولتی را بر عهده گرفت. در غائلهٔ کردستان داوطلبانه به این منطقه شتافت و در مقابل گروههای ضد انقلاب به مبارزه پرداخت. در همین دوره و در ۲۴سالگی بهعنوان فرمانده خلبانان هوانیروز انتخاب شد.
شیرودی در جنگ پاوه نیز نقش تعیینکنندهای در گرفتن این شهر ایفا کرد، به طوری که هاشمی رفسنجانی به نشانهٔ سپاسگزاری از وی گفت:
شیرودی حق بزرگی بر این کشور دارد.
شیرودی پس از سه سال مبارزه با احزاب کُرد در غرب کشور، به اصرار روحانیون و همرزمان پاسدارش در ۲۰ شهریور ۱۳۵۹ به مدت یک ماه به مرخصی رفت، اما بیش از ۱۰ روز در تنکابن نماند و با شنیدن حملهٔ عراق به جنوب ایران به منطقه بازگشت. در آن چند روز نیز با اینکه مخالفان در تعقیب او بودند، وی بدون محافظ و تنها با یک قبضه کلت کمری که از سید احمد خمینی هدیه گرفته بود در تنکابن تردد میکرد و اغلب اوقات با لباس کار به میان روستاییان میرفت و در کشتزارها به سالخوردگان کمک میکرد.
در جنگ ایران و عراق
با شروع جنگ ایران و عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، به منطقهٔ کرمانشاه رفت. وی هنگامی که شنید بنی صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات منهدم شود، از دستور سرپیچی کرد و به دو خلبانی که با او همفکر بودند گفت:
ما میمانیم و با همین دو هلیکوپتری که در اختیار داریم مهمات دشمن را میکوبیم و مسئولیت تمرد را میپذیریم.
در طول ۱۲ ساعت پرواز، وی بهعنوان تنها موشکانداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد. بنی صدر دو هفته بعد به او ارتقای درجه داد، اما خلبان شیرودی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته اش این بود که کارشکنیهایی که به نظرش بنی صدر میکرد و بیتفاوتی برخی از فرماندهان را به آیتالله خمینی خبر دهد. در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجهٔ سروانی ارتقا یافت، اما طی نامهای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در ۹ مهر ۱۳۵۹ چنین نوشت:
اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه میباشم و تا کنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیهٔ جنگها شرکت نمودهاند، منظوری جز پیروزی اسلام نداشتهام و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفتهام؛ لذا تقاضا دارم درجهٔ تشویقیای که به اینجانب دادهاند، پس گرفته و مرا به درجهٔ ستوانیارسومی که بودهام، برگردانید.
وی در مصاحبهای که در مجلهٔ پیام انقلاب منتشر شد، علت زنده ماندنش را پس از چندهزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین زمان پروازهای جنگی در دنیا (۲۵۰۰ ساعت پرواز)[مشکوک – بحث] و نجات یافتن از ۳۶۰ خطر مرگ[نیازمند منبع] مشیت و عنایت الهی عنوان میکند.
کشته شدن
آخرین عملیات پروازیِ خلبان شیرودی در بازی دراز دشت ذهاب صورت گرفت. عراق لشکری زرهی با ۲۵۰ تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپارهانداز و چند فروند جنگندهٔ روسی و فرانسوی، برای بازپسگیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سرپل ذهاب گسیل میکند. خلبانیار احمد آرش، که به همراه شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، درمورد چگونگی مرگ این خلبان چنین میگوید: «بارها او را در صحنهٔ جنگ دیده بودم که خود را با هلیکوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز مسلسل به دست میگرفت. در آخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلولهٔ یکی از تانکهای عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شلیلک کرده و آن را منهدم نمود و خود نیز کشته شد.»
جنازهٔ علیاکبر قربان شیرودی پس از تشییع باشکوه در شهر شیرود تنکابن به خاک سپرده شد. از وی سه فرزند به نام شیما و عادله و ابوذر، که در هنگام کشته شدنش چهارساله و یکساله بودند، به یادگار ماندهاست.
پس از مرگ سروان خلبان علیاکبر قربان شیرودی در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰، شخصیتهای مملکتی نسبت به شخصیت وی اظهارنظرهای مختلفی نمودهاند. از جمله آیتالله خامنهای از وی بهعنوان اولین نظامیای که در نماز به او اقتدا کردهاست، یاد میکند و او را مکتبی، مؤمن و جنگنده در راه خدا توصیف میکند. هاشمی رفسنجانی درباره وی میگوید:
من در قیافهٔ شیرودی مالک اشتر را دیدم.
همچنین مصطفی چمران، وزیر دفاع وقت، او را ستاره درخشان جنگهای کردستان نامیدهاست. صاحبنظران جنگهای هوایی او را «نامدارترین خلبان جهان» نامیدهاند؛ چنانکه تیمسار فلاحی، رئیس ستاد مشترک ارتش، درباره وی میگوید:
ناجی غرب و فاتح گردنهها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیرممکنها را ممکن ساخت. کسی بود که وقتی خبر کشته شدنش را به امام خمینی دادم، امام درمورد وی فرمود: او آمرزیده است.